you are in my heart |
|||
جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 12:3 :: نويسنده : mohammad
جمعه 23 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 12:1 :: نويسنده : mohammad
چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 14:41 :: نويسنده : mohammad
قاصدک !هان!چه خبر آوردهای!؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 14:40 :: نويسنده : mohammad
متین ترین کلمه عشـــق است **** جذاب ترین کلمه آشنــــایی است پاکترین کلمه وجدان است *** زشت ترین کلمه خیــــانت است بدترین کلمه بی وفـــایـی است *** سخت ترین کلمه تنهــــایــی است ____ شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 17:42 :: نويسنده : mohammad
بیابان خسته دل دیگر تشنه انتظار نیست گویی غریبی اشنا از کوی دربه دران راهی شده و رو به سوی بیابان دارد اری بشو این صدای همان رهگذر اشناست او با هزاران هزار خاطره و هزاران هزار گلهای عطراگین نیلوفر بر پیشواز دلرباترین معشوقش می اید او می اید تا با امدنش بر دفتر خاطرات عشق گلبرگی از انتظار این دو عشاق را کم رنگ تر کند و ره این دو دیوانه را کوتاهتر کند تا با امیدی سرشار از عشق بر انتظار روز وصال بنشینند امشب از بیابان بوی اشنا میاید اوست که در راه است با پاهای برهنه و خسته به راه افتاده ثانیه ها در گذرند و معشوقش در حسرت دیدار. او رسید و معشوقش ناله کنان او را دید و به اغوش او شتافت ارامش ان عاشق در ان هنگام در کلمات و جملات کوتاه و ساده ما نمیگنجد ردپای اشنا میاید من به دنبال اویم و او هراسان به دنبال من با رالهی من و او حسرت دیدار همیم حسرت تماشای چشمان همیم ما را در این سکوت بی پروای شب تنها و عاجز نگذار
شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : mohammad
امشب گویی رهسپار غم ها شدم
امشب گویی رهسپار دلتنگی شدم
نازنینم نمیدانم چرا امشب بغض تنهایی گلویم را میفشارد حس تنهایی آزارم میدهد همیشه دلم را با هزاران
هزار آرزو آرام میکنم امیدم را با نگاه تو اغاز کردم در تاریک ترین لحظات زندگی ام یاد تو همیشه در دلم
جاری است یادت مثل رودی است بی پایان در پهنای تپه ها که شرشرش غم های دلم را پاک میکند
امشب از دردهایم میگویم؛ میگویم تا بدانی آن هنگام که میگویم دلتنگت شدم ساده از کنار این کلمه عبور نکنی
دوست دارم وقتی میگویم دوستت دارم عاشقانه در چشمانم بنگری و بگویی که دوستم داری
دیگر از روزها نه از ثانیه ها برایت بگویم روزها سخت و دیر میگذرد اما باور کن ثانیه ها در عشق ما
ناتوان شدند ثانیه های ما وقتی با هم به کوی درد و دل میرویم کم میشود بهتر بگویم زمان منتظر ما نیست
نمیدانم چرا به این باور رسیدم که تو تک ستاره عشق من هستی و خواهی بود شاید به این دلیل که تو را
بهترین معشوق خطاب میکنم اما دوست دارم کلام عاشقانه ام را با یک سوال تمام کنم نازنینم
من در دیار عشق در کنار شرشر آبهای روان با رویاهای شیرین منتظر آمدنت میمانم اگر سالهای سال هم
بگذرد باز هم منتظرت هستم میخواهم صادقانه بگویی تا ابد با من می مانی؟ شنبه 10 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 17:11 :: نويسنده : mohammad
دردها دسته شدند کلبه ای ساختند و نـــام این کلبه تنگ و تاریک را غـــم نهادند اشکها دریا شدند .دل را تنگ و بی تاب کردند .هراسان شدند و جویبار خروشانی پدید اوردند حال غـــم نه تنها از چهره پریشانم بیداد است بلکه از عمق وجودم آن را درک کرده و بدون درخواست او به استقبالش رفتم. صحنه یک رنگی غم؛ خاطرات درد را تداعی میکند .آن لحظات ممکن است لحظات ناخوشایندی باشد .اما غم هم بندی از خاطرات را گره میزند و در میان دردها بایگانی میکند تو به سراغم آمدی بی هیچ طلبــی من تو را خواستم بی هیچ خواهشــی تو مرا در خود گرفتار کردی بی هیچ سخنــی من به تو هیچ نگفتم بی هیچ بهانــه ای آری حصار غم چون اتشی روح و جسم را در بر میگیرد و با میله های اهنی مرا در بر میگیرد جمعه 9 ارديبهشت 1390برچسب:, :: 18:5 :: نويسنده : mohammad
پرسيد: به خاطر كي زنده هستي؟ با اينكه دلم مي خواست با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو" بهش گفتم به خاطر هيچ كس. پرسيد پس به خاطر چه زنده هستي؟ با اينكه دلم فرياد ميزد "به خاطر تو" با يك بغض غمگين گفتم به خاطر هيچ چيز. ازش پرسيدم تو به خاطر چي زنده هستي؟ در حاليكه اشك تو چشمانش جمع شده بود گفت به خاطر كسي كه به خاطر هيچ زنده است.
آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
![]() نويسندگان |
|||
![]() |